دوباره لقمه تو باهام تقسیم کردی، دوباره رو صندلی کناری سمند طلایی نشستم، دوباره موهات بلند شده و من دستمالی که آدم بدا انداختن رو موهات برا شوخی رو بهونه میکنم تا به دریای مواج و سیاه سرت دست بزنم و اینا یعنی هشتاد درصد اون چیزی که من برای احساس خوشبختی میخوام. آخرین ماه پاییز باشه و کسی که همه دنیات تو دستاشه نارنگی شو باهات قسمت کنه ازت مجنونی میسازه که به هیچی فکر نکنی جز شبی که تمام قد دیدتت و ازت تعریف کرده حتی اناری که گردنم بود حاضره شهادت بده صداقت قلبمو وقت گفتن دورت بگردم یا به قول تو بچرخم. امروز چند خط از یه کتابو خوندم میگفت خانوم باید ناز باشه و آقا نیاز! ولی من نمیخوام و نمیتونم چون اگه تظاهر کنم به دوست نداشتن مرد زندگیم خودمم باورم میشه و دیگه کسی نمیمونه که بخوام وجودم رو باهاش قسمت کنم اون وقته که رابطه میشه ابزاری برای پاسخ به نیاز فیزیولوژیکی بدن و من بیزارم از هرچی که روح ازش یده شده باشه.
رو ,تو ,کنم ,باشه ,ولی ,قسمت ,و من ,باشه و ,قلبمو وقت ,بده صداقت ,صداقت قلبمو
درباره این سایت